آساره کیانی- شاید در نگاه اول، اندوه و تاثر لحظهای و دلسوزی برای قشری محدود با یک زندگی خاص، احساسات بیننده و خواننده را برانگیزاند اما عمق فاجعه بیش از آنچیزی است که تصور میشود؛ چه کسی میداند در شهری که هر روز در آن قدم برمیدارد، کودکان کاری هستند که با هم ازدواج میکنند تا بچهدار شوند و بعد تعدادشان برای تکدیگری بالا برود؟
آیا کسی از این قضیه مطلع است که زندگی یک «کودکبیوه» در سی و چند سالگی با باری از هپاتیت و ایدز و عوارض چندینبار سقطجنین، به مرکز حمایتی مردمیای ختم میشود که(با محدودیتها و امکانات موجود) تنها برایش یک گوش شنوا مانده و اشکی که در چشم جمع شود!
اشکی که گویای بسیاری رازهای نگفته است و برای شما تکرار میکند که نمیتوان معطلی ۱۰ ساله لایحه قوه قضائیه در مورد کودکان را در مجلس ندید و نمیتوان منکر این قضیه شد که ازدواج کودکان ۱۳ ساله برای نمایندگان مردم هیچ اهمیتی ندارد؛ چراکه آنها تغییر (تنها ۲ ساله) سن ازدواج را ماههاست که در حالت تعلیق نگه داشتهاند؛ ظاهرا برای هیچکسی مهم نیست که برای کودکی که میخواهد از دستان مردی که همسن و سال پدرش است بگریزد، پشت دیوارهای سیاه و بلند شهر چه چیزهایی در انتظار است؛ «خطر» همواره در مواجه است و شاید این را بتوان از زبان یک فعال حقوق کودک شنید که میگوید از این موارد زیاد دیده اما باز هم برایش تازگی دارد.
«لیلا ارشد»، زنی است که تجربیات ۱۳ سال پیشش در «دورازهغار» را نمیتوان با حالا مقایسه کرد؛ آنموقع قشر آسیبدیده و افرادی که در پارکها و فضاهای بیدفاع شهری و کوچهپسکوچهها بودند، «تیپیک»، کارتنخواب بودند؛ سیاهو کثیفو چرک با لباسهای پاره؛ میگوید «الان افرادی را در پارکها میبینیم که ظاهر آراسته و سالمی دارند؛ مثل بچههای خود من(او بچههای خانه خورشید را بچههای خودش میداند)؛ این نشان میدهد که گروههای «متوسط »جامعه هم درگیر آسیب شدهاند.
مدیر این «مرکز گذری کاهش آسیب زنان(خانه خورشید)»، میگوید که «همه اینها باعث میشود کودکان ما کودکی نکرده و به خانههایی بروند که باید در آن نقش مادری را ایفا کنند؛ سوال این است که با روند طلاقی که الان با آن مواجهایم و خیلیها از آن با عنوان سونامی طلاق یاد میکنند، آیا باید اجازه بدهیم که کودکانمان هم ازدواج کنند و به این سونامی اضافه شوند؟»
اما نگاه او به این قضیه چیست؟ آیا بر اساس آمار و ارقامی که خودش دیده یا مواردی که مشاهده کرده، میتواند نمونههایی برای اثبات این ادعا بیاورید و بعد اینکه علت افزایش این پدیده چیست؟
اما وقتی اسم کودکبیوه مطرح میشود، دخترها در ذهنمان ترسیم میشوند، اما در آمارهرازگاهی ارائهشده، کودکان پسر هم هستند؛ این پسرها از چه قشر و طبقهای هستند و دلیل ازدواجکردنشان چیست؟
در حال حاضر، شرایط به این شکل است که این آمار و ارقام به شکل افزاینده وجود دارند و این شهر با این وضعیت در دستان این دولت، این شهردار و این اعضای شورای شهر قرارگرفته است؛ از خانم ارشد میپرسیم که «الان چه کار باید کرد، شما خودتان کاندیدای شورای شهر شده بودید و به دلایلی کنارهگیری کردید؛ راهکار چیست که بتوان تا حدی این روند بههمریخته و مهارنشده را کنترل کرد؟»
همه چیز حاکی از این است که این مسائل، برای این فعال حقوق کودک، واقعا جای نگرانی دارد؛ میگوید: « وقتی از مسائل و مشکلات شهر میخوانیم و میشنویم؛ به این میرسیم که همه فاکتورهای بهبود اوضاع، باید در کنار هم رخ دهد تا شرایط بهتر شود؛ ما برای کودکان و زنان قوانین حمایتی میخواهیم و اگر به کنوانسیون حقوق کودک پیوستهایم باید قوانینمان را به مفاد این کنوانسیون نزدیک کنیم.»
وقتی در ایران، کودکآزاری اتفاق میافتد
ایران در سال ۱۳۷۲ به کنواسیون حقوق کودک پیوست؛ خانم ارشد میگوید: «پایان کودکی پایان ۱۸ سال است و دنیا به این رسیده است؛ بسیاری از کشورهای اسکاندیناوی پایان کودکی را ۲۱ سال میشناسند. زمانیکه ما ۱۳ سال را سن ازدواج میدانیم و قبل از آن با اجازه پدر در هر سنی امکانپذیر است، تبعات بسیار ناگواری دارد. چه از نظر فیزیکی، چه از نظر عاطفی و روانی و چه از نظر جنسی دختربچه آسیب میبیند. در واقع «کودکآزاری» اتفاق میافتد؛ ازدواج در سنین کودکی، کودکآزاری محسوب میشود. بنابراین خیلی جای تاسف است و ما انتظارمان این است که جلوی ازدواجهای در سن کودکی گرفته شود.»
وقتی پدرم مرا به ساقی داد بعد از یکهفته، خانه آن مرد را ترک کردم
ارشد میگوید که «بسیاری از دخترانی را که من دیدهام، خانوادهها آنها را فروختهاند به دلایل اقتصادی یا دلایل متعدد دیگری؛ مثلا پدر بدهکار بوده یا اعتیاد داشته و دختر را در قبال بدهیاش در اختیار کسی قرار داده و به عقد کسی درآورده که همسن خودش است و من تجربیات تلخی دارم از اینکه آنها میگویند وقتی پدرم مرا به ساقی داد که به او بدهکار بود، بعد از یکهفته، ده روز، آن خانه را ترک کردم و او آنقدر کودک بود که نمیدانست پشت دیوارهای بلندی که به فضای بیرون از خانه منتهی میشود، چه میگذرد؟ از خانه بیرون میآید؛ از محلی که در آن احساس رضایت ندارد، احساس ترس دارد؛ نگرانی هست؛ اضطراب هست؛ با مردی زندگی کرده که همسن و سال پدرش است و از نظر اخلاقی هم آدم درستی نیست، نمیتواند زندگی کند؛ بیرون میزند و به شدت طی سالها آسیب میبیند و سال گذشته در سن سی و چند سالگی در حالیکه هپاتیت گرفته، اچآیوی مثبت است و بارداریها و سقطهای متعدد داشته، به خانه خورشید رسیده.»
یک نانخور کمتر؛ مهم نیست چند سالش باشد
این موارد تعدادشان زیاد است و مختص تهران نیست؛ در استانهایی نظیر «سیستان و بلوچستان» که شرایط دشواری برای زندگی دارند و نیز برخی استانهای غربی، هم دیده میشود؛ ارشد توضیح میدهد که «پدر خانواده میگوید که ادارهکردن هشت، نُه بچه برایم سخت است و مجبور میشوم حتی شده یکی از این کودکان را از سفرهام حذف کنم؛ وقتی کسی پیداشد مهم نبود اختلاف سنی داشت یا نداشت. میگفتند بچه را بدهم و در ازای آن پولی دریافت کنم که هم مشکلات زندگی تا حدی کم شود و هم یک نانخور از سفرهام حذف شود.»
بارداری کُشنده
اینطور میشود که این کودکان طی سالیان، آسیبهای جدی میبینند. فعالان حقوق زنان و کودکان میدانند که بارداری حتی برای دختران ۱۸ و ۱۹ سال هم آسیب جدی است و این زمانیکه در سنین پایینتر رخ دهد، طبعا مشکلات را هم بیشتر میکند؛ ارشد سعی میکند این جمله را توضیح دهد که «او هنوز خیلی چیزها را بلد نیست!»
وقتی نمیتواند رای دهد، چطور ازدواج میکند!
ارشد به مصداق بارزی برای ناتوانی کودکان برای ورود به زندگی اشاره میکند و میگوید: «زمانیکه ما در کشورمان اجازه نمیدهیم یک دختر یا پسر زیر ۱۸ سال به نماینده شهر و منطقهاش رای بدهد و تا این حد برایش تشخیص و رشد قائل نمیشویم، این آدم چطور میتواند مسئولیت همسری و مادری را بپذیرد؟»
با این اوصاف باید منتظر وقوع اتفاقات ناخوشایند باشیم؛ ارشد میگوید:«کودک میتواند مورد آسیب قرار بگیرد؛ او میداند در خانه مورد اعتماد و پذیرش نیست؛ خودش اعتماد به نفسش را از دست داده و احساس حقارت میکند.»
ازدواج کودکان کار با هم
اما این اتفاق در چه طبقات اجتماعی رخ میدهد؛ واضح است که در طبقاتی که در شرایط دشواری زندگی میکنند؛ به گفته ارشد «بسیاری از بچههای کار که در خیابان هستند، همین امر در موردشان رخ میدهد؛ بارها دیدهام که آنها دختران یا پسران همسن و سالشان را نشان میدهند و میگویند که اگر ما ازدواج کنیم؛ دو تا میشویم، کار میکنیم و بعد اگر بچه بیاوریم سه تا میشویم و اینطوری سه نفره تکدیگری میکنند.»
ارشد میگوید: «ما داریم چرخه نامناسبی را پیش میبریم؛ این به نفع ما نیست که یک کودک کار با یک کودک کار دیگر ازدواج کند بعد بچهدار شوند و از این روش برای بهترشدن وضع مالیشان سود ببرند.»
وقتی مجلس ازدواج دختران در سن ۱۳ سال را پذیرفته
الان بحث مجلس این است که سن ازدواج کودک را از ۱۳ به ۱۵ برساند که به نظر میرسد با ناکامی و عدم موفقیت مواجه است. ارشد میگوید: «زمانیکه نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی، مشکلات یک دختربچه ۱۳ را برای ازدواج نمیپذیرند و باور ندارند، شرایط سختتر و پیچیدهتر میشود.»
معطلی ۱۰ ساله لایحه قوه قضائیه
اما مورد دیگری از بیمبالاتیها و مهمنبودن وضعیت کودکان که ارشد به آن اشاره میکند این است: «لایحه قوه قضائیه حدود ۱۰ سال است که در مجلس مانده و به حاشیه رانده شده و اصلا درباره آن صحبتی نمیشود؛ زمانیکه لایحهای که قوه قضائیه تقدیم مجلس کرده، سالهاست که دارد خاک میخورد، همه این اتفاقات ناخوشایند هم میتواند تکرار شود.»
زیادشدهاند اما عادی نمیشوند
نمونههای ازدواج کودکان زیاد است؛ اما آیا تعداد این نمونه باعث عادیسازی آن نشده؛ ارشد میگوید که «اگر قرار باشد برای من عادی بشود که میرفتم توی خانهام استراحت میکردم؛ وقتی هنوز نسبت به آنها حساسیت دارم و برایم مهم هستند برایم عادی نمیشود؛ سال گذشته پسربچه شش سالهای را فرستادند پیش من که هروئین و شیشه مصرف میکرد؛ از روستاهای جنوب خراسان آمده بود؛ وقتی با او حرف میزدم متاثر میشدم؛ اطرافیانم میگفتند که بعد از دیدن این همه مورد مشابه، هنوز هم تحت تاثیر قرار میگیری و اشک توی چشمهایت جمع میشود؟»
ارشد میگوید: «اینکه ما نتوانستهایم این موضوع را برای خودمان عادی بکنیم، دلیل ماندمان شده؛ آنها همسران و فرزندانشان را زیاد میکنند که از قبل آنها پول دربیاورند؛ این مساله کمی نیست.»
پسران بیوه
در مورد پسرانی هم که در لیست آماری ارائهشده توسط محافل رسمی و غیررسمی وجود دارند و در خیل عظیم دختران، دیده نمیشوند، ارشد میگوید: «این اتفاقات بیشتر در خانوادههایی رخ میدهد که در معرض آسیباند یا اینکه مثل خانوادههای کولیها یا جوکیها از مازندران مهاجرت میکنند این یک رسم در آن خانوادهها است؛ خانوادههایی که از شرایط متعادل اجتماعی برخوردار نیستند؛ خانوادههایی که چندهمسری در آنها زیاد است؛ شغل مناسبی ندارند؛ قاچاق در آنها زیاد است؛ همسران و فرزندانشان را زیاد میکنند که از قبل آنها پول دربیاورند.»
او ازدواج کودکان در منطقه دروازهغار را در این مورد میبیند اما این موارد مثلا در سیستان و بلوچستان متفاوت میشود؛ اینکه چه خانوادهها و چه گروههایی دچار این اتفاق میشوند و چرا؛ به نظر میرسد باید منتظر آماری بمانیم که توسط مرکز آمار ایران مطرح میشود.
بررسی وضعیت ثبتی ازدواج کودکان در سال ۹۵
سرشماری نفوس و مسکن سال ۹۵ نشان میدهد که ۳۶۲۶۱ مرد ۱۰ تا ۱۴ سال و ۶۶۲۵۰ مرد ۱۵ تا ۱۹ سال حداقل یکبار ازدواج کردهاند. طبق همین سرشماری تا سال ۹۵، ۳۷۴۴۸ دختر ۱۰ تا ۱۴ سال و ۵۷۳۴۶۸ دختر ۱۵ تا ۱۹ سال حداقل یکبار ازدواج کردهاند. تا سال ۹۵ تعداد ۳۸۳ مورد پسر بیوهشده ۱۰ تا ۱۴ سال و ۵۱۲ مورد هم پسر بیوهشده ۱۵ تا ۱۹ سال به ثبت رسیده است. این رقم در همین سال برای دختران به ترتیب ۲۲۶ و ۱۱۹۴ بوده است که نشان می دهد تا سال ۹۵ تعداد ۶۰۹ بیوه کمتر از ۱۵ سال و ۱۷۰۶ بیوه ۱۵ تا ۱۹ سال در ایران ثبت شدهاند. برای کودکان مطلقه (بیهمسر به دلیل طلاق) آمارها نشان میدهد که تا سال ۹۵ تعداد ۱۳۱۰ پسر ۱۰ تا ۱۴ سال و ۱۹۷۸ پسر ۱۵ تا ۱۹ سال از همسران خود جدا شدهاند و همچنین برای دختران هم تعداد ۵۹۸ طلاق بین ۱۰ تا ۱۴ سال و ۱۰۶۱۴ طلاق بین ۱۵ تا ۱۹ سال تا سال ۹۵ به ثبت رسیده است…
منبع: همدلی