خشونت خانگی مسئله‌ی شخصی نیست؛ «فکر می‌کردم شکایت من راه به جایی نخواهد برد»

نویسنده: غنچه قوامی

خشونت بس: الهام، مادر و خواهرش به جرم مشارکت در قتل عمد پدر به ترتیب به ۱۰، ۷ و ۵ سال حبس محکوم شده‌اند. نگار در کانون اصلاح و تربیت درس می‌خواند و حبس خود را می‌گذراند. الهام و مادرش در زندان شهر ری هستند. الهام می‌گوید: «من به دلیل جنایت در میت بیش از آنها حبس گرفته‌ام.» می پرسم: «با جنازه پدرت چه کردی؟» پاسخ می‌دهد: «او را با اره برقی تکه تکه کردم. می‌خواستیم جسد را از خانه خارج کنیم به طوری که همسایه‌ها متوجه نشوند.» مدت‌ها بعد از قتل پدر، همچنان نسبت به او کینه دارد و می‌گوید بیشتر از این‌ سرش می‌آوردند هم باز کم بود.

بالاخره پدرتان است و درست می‌شود

پدرمردی هرزه و معتاد بود و از کودکی رفتار بدی با الهام و نگار داشت. اما به سنین نوجوانی که رسیدند این بدرفتاری‌ها شکل جدیدی به خود گرفت. الهام تعریف می‌کند: «بزرگ‌تر که شدیم، علاوه بر ضرب و شتم با شلاق، ما را مورد آزار جنسی کلامی قرار می‌داد. معذرت می‌خواهم، خجالت می‌کشم ازگفتن این حرف‌ها. به ما می‌گفت لخت شوید تا ببینم با این باسن‌های بزرگ چه کاری از دستتان برای پدرتان برمی‌آید. به دست‌شویی نمی‌رفت. کارش را در شیشه انجام می‌داد و از ما می‌خواست که شیشه را در دستشویی تخلیه کنیم.

برایمان آبرو در محل نگذاشته بود. دنبال زن‌ها می افتاد. راننده تاکسی بود اما تنها خانم‌ها را سوار می‌کرد. نگار همیشه به شوخی می‌گفت ماشین بابا ورود آقایان ممنوع است. یک بار به یکی از دوستان خود من نظر پیدا کرده بود. دوستم به من گفت که واقعا خجالت دارد داشتن چنین پدری. من هفت سال در یک مغازه تعمیرات گوشی موبایل کار کردم و خرج خانواده را دادم.

یک بار مسیج‌هایش را در یک گوشی‌ که تعمیرش به ما سپرده شده بود خواندم. از همان مسیج‌ها برای دفاع از خودم در دادگاه استفاده کردم. برای زنی که صاحب گوشی بود نوشته بود: «یا سه بار زیر من می‌خوابی یا باید پول کادویی که برایت خریدم را پس بدهی.» برای زن‌های غریبه کادو می‌خرید اما نه تنها هرگز ما را حمایت نکرد بلکه گاهی با اعمال زور و فشار از من پول هم می‌گرفت. مامان همیشه دغدغه آبروی خانوادگی را داشت و می‌گفت بالاخره پدرتان است و درست می‌شود. بچه که بودیم قصد جدایی از پدر را داشت اما از ترس از دست دادن حضانت فرزندانش از طلاق صرف نظر کرد. به مرور زمان به این وضعیت تن داده بود، می‌ترسید همین سقف بالای سرش را هم از دست بدهد.» از الهام درباره گذشته پدر و احتمال  سابقه بیماری او پرسیدم: «نمی‌دانم. هیچ‌وقت مراجعه‌ای به پزشک یا مشاور نکرده بود، اما کودکی بسیار سختی را پشت سر گذاشته بود. از سن خیلی پایین به اندازه چند نفر کار کرده بود.»

ایدئولوژی مردسالار حاکم بر دستگاه قانون

ناکارآمدی دستگاه قضایی در مواجهه با قربانیان خشونت خانگی، یکی از دلایل عمده بازدارنده زنان برای مراجعه به دادگاه است. از منظر ایدئولوژی خانواده در جوامع سنتی، خشونت در خانواده امری خصوصی به حساب می‌آید، چیزی که باید در خود خانه حل و فصل شود تا «بی‌آبرویی» به بار نیاید، نه اینکه محتاج به دخالت مقامات بهزیستی و پلیس و دادگاه‌ها باشد. ایدئولوژی‌های مردسالارانه، قربانی بودن زنان را فرعی و کاذب محسوب می‌کند و خشونت خانگی را در قالب مشاجرات خانوادگی، امری متعارف و بخشی از زندگی طبیعی جلوه می‌دهد. از این نگاه، زن مسئول برقراری آرامش در خانه و موظف به ایجاد امنیت برای مرد است، بنابراین بعضا علت خشونت در قربانی جست‌وجو  و خود او مقصر شمرده می‌شود.

الهام پشت سر هم صحبت می‌کند و از آنچه که پدر بر سر آنها آورده می‌گوید. از او می‌پرسم: «هیچ وقت به شکایت کردن فکر کردی؟» می‌گوید: «یک شب زخمی و خونی برای شکایت به کلانتری محل رفتم. نصیحتم کردند، گفتند پدرت است، پیش می‌آید، به خانه برگرد. تصور نمی‌کردم کسی حمایتم کند. فکر می‌کردم راهی پردردسر و در نهایت بی‌نتیجه است، کسی به من کمک نخواهد کرد. خیال می‌کردم حتی شکایت من راه به جایی نخواهد برد.» این در حالی است که طی روند دادرسی، بازپرس و قاضی از او، خواهر و مادرش حمایت کردند. قاضی با اتکا به استشهاد محلی و … قانع شد که پدر، مردی منحرف بود و الهام و نگار را به شدت آزار می‌داد. بنابراین در دادگاه با اولیای دم صحبت کرد و از آنها رضایت گرفت. البته خانواده پدری، در ازای رضایت، تقریبا تمامی اموال مادر و دو دختر را صاحب شدند.

امرشخصی سیاسی است

باید در نظر داشت که ایدئولوژی مردسالار تنها از طریق پلیس و دستگاه قضایی نیست که به زنان قربانی خشونت، آسیب مضاعف وارد می‌کند. همان‌طور که اشاره شد، در مورد خاص الهام و به گفته خودش، قاضی از او حمایت کرده و مصرانه از ولی دم رضایت را گرفته است. اما الهام بارها تکرار می‌کند که همسایه‌ها و آشنایان نیز کم و بیش از رفتارهای پدرش باخبر بوده‌اند، اما هرگز کسی دخالتی نکرده است. لابد تصور می‌کردند که آنچه که در چهاردیواری خانه الهام رخ می‌دهد خصوصی و خانوادگی است و کسی اجازه مداخله ندارد و تنها الهام، خواهر و مادرش، اختیار و حق تصمیم‌گیری در مورد چگونگی برخورد با پدر آزارگر را دارند. در حالی که زنان قربانیان خشونت گاهی به دلایل مختلف اقتصادی، فرهنگی، عاطفی و … در موقعیتی چنان پرهراس، آسیب‌پذیر و منفعل قرار می‌گیرند که توانایی هرگونه مقابله با آزارگر و خروج از چرخه خشونت را به کل از دست می‌دهند.

تجارب و روابط شخصی، تابعی از روابط قدرت در ساختار سیاسی و فرهنگی کلان است. بنابراین قدرت و سلطه در تمامی روابط و نهادهای اجتماعی جلوه پیدا می‌کند. نهاد خانواده نیز مستثنی از این قاعده نیست. بنابراین تقلیل آنچه در چارچوب خانه و خانواده رخ می‌دهد به امر شخصی، در واقع به بازتولید روابط قدرت در حوزه خصوصی منجر می‌شود. از این رو، خشونت خانگی نه مسئله‌ای شخصی بلکه مسئله‌ای عمومی/سیاسی است و باید در آن مداخله کرد. از این منظر، مکان و چارچوبی که خشونت در آن رخ می‌دهد بلاموضوع است. ما نسبت به خشونتی که در خانه همسایه و … رخ می‌دهد مسئولیت داریم و باید با آن مقابله کنیم (به عنوان حداقلی‌ترین اقدام باید آن را به پلیس و دیگر مقام‌های مسئول گزارش بدهیم.) الهام ‌می‌گوید: «من اگر ذره‌ای آگاهی داشتم، اگر حتی یک درصد فکر می‌کردم حمایت می‌شوم، راه دیگری جز قتل را انتخاب می‌کردم. آن زمان تنها راه نجات از دست پدر و تهدیدها و آزارهایش را مرگ او می‌دیدم. من نمی‌دانستم خانه‌های امنی برای مراجعه امثال من وجود دارد. در تمام این سال‌ها کسی سر راهم قرار نگرفت که به من مشاوره بدهد تا جرات و قدرت پیگیری قانونی برای رهایی از آن وضعیت را پیدا کنم. کسی نگفت الهام به تو چه می‌گذرد.»

هزار بار دیگر هم لازم باشد داستان خود را تعریف می‌کنم

بسیاری از زنان قربانی خشونت خانگی، به دلایلی که ذکر شد وقوع خشونت را گزارش نمی‌کنند. بنابراین مبارزه با دیدگاهی که خشونت‌های خانگی را از دیگر جرایم خشونت‌بار از لحاظ درجه اهمیت متمایز می‌کند، امری ضروری است. باید دیدگاه رایج عرفی که جرایم واقع در حوزه خانگی را مسئله‌ای خصوصی می‌داند به چالش کشید. جرم‌انگاری خشونت خانگی، با وجود اهمیت بالایی که دارد، یگانه راه‌حل مقابله با این معضل نیست. چرا که دسترسی زنان به عدالت از طریق آگاهی‌بخشی و فرهنگ‌سازی ممکن می‌شود. اگرچه از تاثیر قانون در فرهنگ‌سازی و ایجاد نرم‌های جدید اجتماعی نباید چشم‌پوشی کرد. جامعه مدنی نیز با عمومی‌‌سازی موارد خشونت و آموزش مقابله با آن می‌تواند حول این مسئله حساسیت ایجاد کند، هم‌گام با تلاش برای تصویب قوانین جدید، فرهنگ مقابله با خشونت را فراگیرسازد و از طریق حساسیت‌زایی عمومی بر شیوه برخورد دستگاه قضایی با موضوع خشونت خانگی نیز تاثیر بگذارد و اجرای قوانین موجود را الزام‌آور سازد. مترقی‌ترین قوانین ‌در این‌حوزه هم در نهایت کارساز نخواهند بود اگر امثال الهام اعتماد به نفس مراجعه قضایی را نداشته باشند و یا کلانتری محل با نصیحت و ناچیز شمردن خشونت، قربانی را به خانه و خانواده بازگرداند. الهام می‌گوید:«حتی بعد از مثله کردنش هم نتوانستم آرام بگیرم. از تمام مردهای دنیا متنفرم. حتی بعد از آزادی هم دیگر هیچ‌وقت به حالت و زندگی عادی برنمی‌گردم. هزار بار دیگر هم لازم باشد داستان خود را تعریف می‌کنم. شاید به کسی کمک کند که مثل من از بی‌اطلاعی مغلوب چنین وضعیتی نشود.»