کتایون مصری عضو موسسه راز
اگر بنا بر تعریف سنتی کارل مارکس، جنبشهای اجتماعی را فعالیتهای گروهیِ جمعی بدانیم که با هدف، هویت و منافع مشترک، همراه شده و خواهان تغییر وضعیت اجتماعی یا سیاسی خود یا گروهی خاص هستند، بروز و ظهور این جنبش، مستلزم تحقق شرایطی خاص است؛ ازجمله اینکه زمینه تحول و نه بحران فراهم باشد، در جامعهای جنبش اجتماعی روی میدهد که پیشتحولاتِ خُرد را به خود دیده و آماده تغییر است؛ این تحول را جامعهشناسان متأخر مانند آلن تورن بر دوش جامعه مدنی قرار میدهند. مانند دو جنگ جهانی اول و دوم که زمینه تحولات عمیقتر سیاسی و اجتماعی بود و به تشدید فعالیت گروههایی منجر شد که عملکردشان به جنبشهای سراسری تعمیم یافت. در این میان زنان، یکی از مهمترین گروههای جمعیتی بودهاند که از ۷۰ سال قبل، و بعد از دو جنگ جهانی با راهاندازی جنبشهای حق رأی خواهان برابری در این زمینه شدند. گذشته از تاریخ پرطمطراق جنبشهای زنان غرب که با موج اول فمینیسم و اعطای حق رأی همراه بود و شاید عمری بیش از یک قرن داشته باشد، وضعیت جنبش زنان در کشورهای درحالتوسعه بهویژه خاورمیانه کمتر به سایر نقاط دنیا شباهت دارد. تحقق جنبش زنان به نارضایتی از وضع موجود، حرکت به سمت نقد و تغییر فعالیت مستمر در چند دوره متوالی و استمرار نارضایتی و حفظ اهداف مشترک و البته هویت گروهی نیاز دارد. برخی معتقدند اعتراضات پراکنده زنان در دورههای مختلف تاریخی بیشباهت به جنبش نیست، ولی به نظر میرسد در رابطه با ایران، پراکندگی بیش از حد آرمانهای زنان در حرکتهای اعتراضی و درنهایت دستودلبازی رژیم پهلوی در اعطای حق رأی به زنان، اعتراضات را از شکل جنبش دور کرد. اما چرا کمتر در کشورهای خاورمیانه شاهد بروز جنبشهای فراگیر زنان هستیم؟
اقتدارگرایی مهارنشده عنوانی است که برخی کارشناسان به نظامهای سیاسی کشورهای آسیای میانه میدهند. غالب این کشورها مبتلا به آشفتگیهای سیاسی و اقتصادی هستند و مرکزیت دولت باعث میشود ریشههای دموکراسی جوانه نزند یا در قالب طرحهای دولتی اعمال شود.
انحصار و بیثباتی، نظامیگری و دموکراسیهای ناقص از ویژگیهای نظامهای سیاسی کشورهای درحالتوسعه است. در چنین شرایطی نیمی از جمعیت این کشورها خواهان حق تعیین سرنوشت خود هستند. کشورهایی مانند ترکیه، مصر و ایران که به نظر میرسد زمینه مساعدتری برای ظهور جنبشهای حق رأی زنان داشتهاند، بهتناوب از سال ۱۹۳۰(ترکیه) تا ۱۹۶۲( ایران) به حق رأی رسیدند. این در حالی است که موج نهضتهای ملیگرایی در رسیدن زنان به خواستهشان بیتأثیر نبود. فعالیت گروهی زنان در کشورهایی مانند مصر نشان میدهد که فمینیسم در مصر، در طبقه متوسط شهری، بیشترین نفوذ را داشت. در واقع، طبقه متوسط شهری و روستایی، اساس گروههای ملیگرای افراطی مصر را تشکیل میدادند که همراه با طبقه سرمایهدار وابسته به انگلیس، طرفدار غرب بودند. اما این صرفا جنبش زنان مصری نبود که باعث اعطای حق رأی به زنان شد؛ پایگاه گروه سنتی اخوانالمسلمین محکمتر از آن بود که اندیشههای برابریخواهانه را تحمل کند. هرچند زنان از سال ۱۹۵۶ صاحب حق رأی شدند، ولی تغییری به نفع آنان در ساختار قدرت ایجاد نشد.
ترکیه نیز که پیشتاز اعطای حق رأی به زنان است، این امر را مدیون سیاستهای کمال آتاتورک میداند نه جنبشهای اجتماعی زنان ترک. ایران هم وضعیت مشابهی دارد. هرچند برخی انقلاب مشروطه را ریشه فضای باز سیاسی در دهههای ۲۰ و۳۰ و سرانجام اعطای حق رأی به زنان در دهه ۴۰ میدانند، اما در ایران بیش از آنکه شاهد ظهور جنبشهای برابریطلبانه باشیم، این عمل را ناشی از سیاستهای شاه در انقلاب سفید تلقی میکنیم. شاه به دلایل سیاسی و اقتصادی و برای عقب نماندن از قافله مدرنیسم، حق رأی زنان را در کنار برنامههای خود قرار داد. در ترکیه نیز اتفاقات، مشابه بود؛ حق رأی در حالی به زنان منطقه اعطا میشد که ساختار سیاسی بهشدت مردانه بود. این ساختار، که همچنان با پایههای سنتی، نقش زنان را درجه دو میدانست، یکی از عوامل به اغما رفتن جنبشهای زنان خاورمیانه بود.
از آن سو، نبود احزاب و حضور زنان در حزبهای سیاسی و اجتماعی، نرخ بسیار پایین اشتغال زنان که تاکنون ادامه دارد! و نیز عدم تمایل زنان برای مشارکت سیاسی و تلقی این انگاره که سیاست، مردانه است، عاملی بود تا جنبشهای حق رأی در کشورهای درحالتوسعه آسیای میانه به نشو ونما نرسند.
از سوی دیگر با وجود اعتراضات برخی گروههای زنان در تاریخ علیه دیدگاههای سیاسی مردانه و با وجود داشتن حق رأی، باز هم زنان در بدنه قدرت کشورهای درحالتوسعه حضور کمرنگی دارند. علت آن را میتوان در تعدد خواستهها و مطالبات زنان این کشورها عنوان کرد. درواقع، هنوز در بیشتر کشورهای خاورمیانه با وجود درآمد نفتی بالا، زنان فقیرترین طبقات اجتماعی هستند و مطالبات اقتصادی آنان بر انگیزههای سیاسی میچربد. برخی معتقدند جنبش زنان در این کشورها بیش از حد روشنفکرانه و از مطالبات توده زنان به دور است. هرچه هست تاریخ بیش از یکصدساله تکاپوی زنان در کسب حقوق برابر، همچنان بینتیجه است و در این کشورها، دولتمردان با ژستهای سیاسی و با هدف عقب نماندن از غرب، حقوق زنان را اعانه میدهند.
منبع: آسمان